پیام تبریک ریاست دانشکده بهداشت بمناسبت میلاد با سعادت مظهر صبر و شکیبایی و تجسم عینی علم و عفاف حضرت زینب کبری (س) و روز پرستار
مدینه غرق نور است ...
مدینه غرق نور است؛ غرق عطر صلوات!
مدینه، لحظههای تازهای را تجربه میکند؛ گویی تنزیل تازهای از عرش فرود آمده است! این نور الهی، چیست در کالبد خانه زهرا علیهاالسلام؟ چیست این مهر مصطفوی که صلابت مرتضویاش، آمیخته با تبسم است؟
کیست این آیینه عطوفت که زینت پدر است و گرمی بخش دل مادر؟
کیست این که شور شکیباییاش، آکنده از صبر ایوب است صداقت زهراییاش، حتی نگاه مادر را به تحسین واداشته است؟
کیست این جلوه شگرف آفرینش که با لبخندش، تبسم بر لبان پیامبر صلی الله علیه و آله نشانده است؟
کیست این که از گاهواره پرندیناش، عطر سیب جاری است و نگاهش، آکنده از گلواژههای کربلایی است؟
بانو، ای صبر جمیل، ای آیینه بیبدیل شکیبایی! کجاست ایوب صبر تا از قاموس شکیباییات نصیبی ببرد؟
کجاست قلمی تا ناتوان از تحریر عظمتت نباشد؟!
چگونه شعری میتواند به ارتفاع بلند نامت دست یازد؛ آنجا که مقابل شکوه نامت، تمام قصاید، کوتاه و تمام غزلها، ناتوان از توصیفند!
ای قهرمان فصاحت و بلاغت! جایی که تو لب به سخن بگشایی، حتی سکوت، برای شنیدن کلمات علویت سکوت خواهد کرد!
جایی که تو پای بگذاری، اسارت از آنجا کوچ خواهد کرد!
جایی که نام مقدس تو جاری است، تمام ناشکیباییها، به صبر و تمام دردها، شفا خواهد یافت؟
ای واپسین فصل شگفت عاشورا! اگر نبود صلابت علویت، عاشورا در غروب کربلا و کربلا با غروب عاشورا، به پایان میرسید!
بانو، ای صبر جمیل! حتی صبر، نیاز خود در ناز پرستاری تو میبیند. حتی درد، با یاد تو، تلخی خویش را فراموش میکند و آتش غم، با نام تو در دلها خاموش میشود.
بانو! تنها تویی گویاترین کتاب دردهای اهل بیت علیهم السلام؛ تویی ام المصایب! تویی که با یادآوری غریبانههایت، میشود تمام مرثیههای جهان را سرود.
میلادت مبارک، خاتون خانه ولایت، ای پرستار زخمهای عاشورایی، زینب علیهاالسلام!
اگر به دنیا نیامده بودی، هر کسی چیزی کم داشت.
پدرت ـ با آن همه فضیلت ـ دختری نداشت تا زینتش باشد و وقتی با شیرین زبانی کودکانهاش لب به سخن میگشود، چهره پدر را به وجد میآورد.
مادرت ـ بانوی خلوت کبریا ـ، همدمی نداشت تا روی زانوانش بنشاند و گیسوانش را شانه کند و سفره دلش را رو به روی نگاه مهربانش بگشاید.
برادرانت خواهر غمخواری نداشتند که محرم اسرارشان باشد و گرمی دلشان و قوت زانوانشان.
دیگر کسی نداشتند تا دنباله راه روشن خویش را به او بسپارند.
کارهایی بود که فقط از دست تو برمیآمد؛ نه هیچ کس دیگر.
اگر به دنیا نیامده بودی، دنیا چیزی کم داشت؛ دنیا دختری را کم داشت که وقتی در اسارت قفس، دهان میگشاید، کلمات پیروزمندانه پدر از گلویش سرازیر میشود.
خواهری کم داشت که وقتی غم و داغ فرزند بخواهد برادری را از او بگیرد، دستهایش را سایبان صبر کند و ذرات تحمل را بپاشد در هوای بیقراری.
عمهای کم داشت تا آغوش مهربان و خستهاش را به روی غنچههای برادر بگشاید و قوت دلشان باشد.
و سفیری کم داشت تا پیام آفتاب را به هر سایه و خلوت تاریکی برساند.
اگر به دنیا نیامده بودی، دنیا زینب را کم داشت، زینب را.
نظر دهید